فقط 2 عدد در انبار موجود است
فقط 2 عدد در انبار موجود است
شازده احتجاب توی همان صندلی راحتش فرو رفته بود و پیشانی داغش را روی دو ستون دستش گذاشته بود و سرفه میکرد. یکبار کلفتش و یکبار زنش آمدند بالا. فخری در را تا نیمه باز کرد، اما تا خواست کلید برق را بزند صدای پا کوبیدن شازده را شنید و دوید پایین. فخرالنسا هم آمد و باز شازده پا به زمین کوبید. سرشب که شازده پیچیده بود توی کوچه، در سایه روشن زیر درختها، صندلی چرخدار را دیده بود و مراد را که همان طور پیر و مچاله توی آن لم داده بود و بعد زن را که فقط یک چشمش از گوشه چادر نماز پیدا بود. سلام و زن گفت سلام: مراد، باز که پیدات شد، مگر صد دفعه نگفتم …؟ خوب، شازده جون، امواراتم اصلاح نمیشه ، وقتی دیدم شام شب نداریم، گفتم:(حسنی، صندلی را بیار، بلکه کرم شازده کاری بکنه.)
وزن | 148 گرم |
---|---|
ابعاد | 21 × 14 سانتیمتر |
موضوع | |
نویسنده | |
ناشر | |
تعداد صفحه | |
رده سنی | |
قطع کتاب | |
نوع جلد | |
زبان | |
شابک |
درمورد این محصول دیدگاه درج کنید.
فقط 2 عدد در انبار موجود است
در زیر میتوانید پاسخ سوالات خود را بیابید. در غیر این صورت از ما بپرسید، ما همیشه به سوالات شما پاسخ خواهیم داد.
کتاب شازده احتجاب
هنوز بررسیای ثبت نشده است.