ناموجود
ناموجود
نخستین رمان «سارا سالار» از زبان زنی روایت میشود که در طول یک روز، میان خیال و واقعیت در رفت و آمد است، و در خلال آشفتگیهای ذهنی و یادآوری خاطراتاش، اتفاقات مهم زندگیاش را بازمیگوید. اتفاقاتی که شاید به ظاهر مهم نباشند، اما کلید آشتی راوی با وضع کنونی زندگیاش، هستند. این اثر در محافل ادبی ایران بسیار تحسین شده و برندهی جایزهی گلشیری در بخش بهترین رمان اول بوده است.
در بخشی از کتاب احتمالا گم شدهام میخوانیم:
ناهار که تمام مىشود، نمىدانم مىخواهم چه کار بکنم یا کجا بروم. وقتى کیوان نیست زندگىام به این شکل کج و معوج است. وقتى کیوان هست زندگىام یک جور دیگرى کج و معوج است، در هر صورت زندگىام کج و معوج است… کج و معوج… فکر مىکنم از این کلمه خوشم آمده است، شاید هم بتوانم عاشق این کلمه بشوم، آن وقت همانطور که گندم مىگفت، این کلمه دیگر مال من مىشود، مهم نیست دیگران هم از آن استفاده مىکنند یا نه، مهم این است که این کلمه دیگر مال خود من مىشود…
آلو، انار، زغالاخته، تمشک، آلبالو، گردو، باقالى با گلپر، قرهقوروت…
پسره مىگوید: «چى بدهم خدمتتان؟»
با اینکه پسره سر و ریخت درست و حسابى ندارد، گرم و گیراست. مىگویم: «اسم این گلها چیست؟»
مىخندد و مىگوید: «والله من فقط داوودىاش را مىشناسم.»
لبخند مىزنم و مىگویم: «پس تو هم مثل من اسم گلها را بلد نیستى.»
مىگوید: «من سگ کى باشم که مثل شما باشم؟»
کمى نگاهش مىکنم و یک جورى که خودم هم نمىدانم چرا اینجورى است، مىگویم: «یک ظرف آلبالو.»
یکى از آن پُرهاش را مىدهد دستم.
مىگویم: «چند؟»
مىگوید: «میهمان ما باشید.»
مىگویم: «دستت درد نکند. چند؟»
مىگوید: «نه، والله، ایندفعه میهمان، دفعهى دیگر حساب مىکنیم.»
به خودم مىگویم حالا یکى بهنفع من… خندهام مىگیرد. اگر گندم بود چنان پوزخندى مىزد که نگو و نپرس… پولش را به زور مىدهم و مىروم. آلبالویى برمىدارم و مىگذارم توى دهانم. سعى مىکنم از همان وقتى که با زبانم تماس پیدا مىکند مزهاش را…
وزن | 150 گرم |
---|---|
ابعاد | 21 × 14 سانتیمتر |
موضوع | |
نویسنده | |
ناشر | |
تعداد صفحه | |
رده سنی | |
قطع کتاب | |
نوع جلد | |
زبان | |
شابک |
درمورد این محصول دیدگاه درج کنید.
ناموجود
در زیر میتوانید پاسخ سوالات خود را بیابید. در غیر این صورت از ما بپرسید، ما همیشه به سوالات شما پاسخ خواهیم داد.
کتاب احتمالا گم شده ام
هنوز بررسیای ثبت نشده است.