کتاب کتابخانه نیمه شب

 معرفی کتاب کتابخانه نیمه شب

نورا احساس می‌کند بی‌مصرف و بی‌فایده است. با تک‌تک سلول‌هایش درک کرده که هیچ تأثیر مثبتی بر زندگی اطرافیانش ندارد. برادرش جواب تلفنش را نمی‌دهد، پدر و مادرش مرده‌اند. دوست صمیمی‌اش مهاجرت کرده! حالش اصلا خوب نیست و می‌خواهد خودش را از این زندگی خلاص کند؛ اما خبر ندارد که میان مرگ و زندگی کتابخانه‌ای است و در آن کتابخانه بی‌نهایت کتاب هست و هر کتاب یک زندگی است.

کتابخانه‌ی نیمه‌شب مکان معجزه‌آسای انتخاب‌های جایگزین است، فکر می‌کنی اگر بیست سال پیش ورزش را ول نمی‌کردی الان زندگی‌ات خیلی فرق داشت؟ کتابش را بخوان. خواندن یک جمله از هر کتاب، نورا را به آن زندگیِ خاص می‌برد. یک بار قهرمان المپیک است، یک بار ستاره‌ی موسیقی. یک جا مشهور و پولدار، یک جا فقیر و گمنام. سوال این است: در کدام زندگی می‌شود خوشحال بود؟
کتابخانه‌ی نیمه‌شب داستانِ نبرد نفس‌گیر با حالِ بد است.

در بخشی از کتاب کتابخانه‌ی نیمه‌ شب می‌خوانیم

از کنار سالن سینما گذشت که فیلم جدید رایان بیلی را روی پرده داشت. یک کمدی رمانتیک و مبتذل به نام «میکدۀ شانس آخر».

چهرۀ رایان بیلی همیشه طوری بود که انگار از مفاهیم عمیق و مهمی خبر دارد. نورا از زمانی که او را در نقش افلاطون متفکر در سریال تلویزیونی «آتنی‌ها» دیده بود و از همان موقع که در مصاحبه‌ای گفته بود فلسفه خوانده است، از او خوشش می‌آمد. نورا خودش را کنار او تصور می‌کرد که میان هاله‌ای از مه، در وان حمام او در وست هالیوود نشسته‌اند و غرق در گفت‌وگویی عمیق دربارۀ هنری دیوید ثورو هستند.