پائولو کوئلیو ( – ۱۹۴۷)، نویسنده معاصر برزیلی است.
«سلحشور نور» داستانی نمادین با لحنی شاعرانه است که با گفت وگوی زنی زیبا، که «جامهای متفاوت دارد»، با کودکی جستوجوگر آغاز میشود.
زن از کودک میخواهد که به ساحل دریا برود و در آن جزیرهای را مشاهده کند که دارای معبد عظیم و ناقوسهای بیشمار است اما کودک هر چه جست و جو میکند، چنین معبدی را نمیبیند و حتی صدای ناقوسی را هم نمیشنود.
او پس از چندی با رویاهای کودکانه خویش گمان میبرد که صدای ناقوسهای معبد را شنیده است و از این رو شادمان میشود و دیگر سالهای سال آن ساحل را ترک میگوید.
او که اینک به مردی بالغ بدل شده دوباره به کنار ساحل میآید و آن زن را با همان هیئت و زیبایی مشاهده میکند که منتظر او بوده است.
زن در این هنگام دفتری به او میدهد و به او میگوید: «بنویس، یک سلحشور نور نگاه کودک را میزان میداند، زیرا، کودکان قادرند دنیا را [معصومانه] بدون نیش و نوش ببیند، پس، سلحشور هرگاه بخواهد شایستگی و اعتماد یک نفر را بسنجد با نگاه یک کودک به او مینگرد».
و مرد از او میپرسد: سلحشور نور کیست؟ و او چنین پاسخ میدهد:« آن کس که قادر به درک معجزه باشد و به خاطر باورهایش تا پای مرگ بجنگد و …صدای ناقوسهای فروخفته در دل دریا را بشنود».
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.