رمانی است از یان مک یوون به ترجمه سیامک دل آرا و چاپ انتشارات کتاب پارسه. اثری خواندنی که در نهایت دقت و ظرافت به رشته تحریر درآمده است و از زبان جنینی در رحم مادر روایت می شود. او از اتفاقات و صداهایی که در پیرامونش احساس می کند، پی به وجود توطئه ای مرگبار برده است، دسیسه ای که مادر و عمویش نقشی اساسی در آن ایفا می کنند. یان مک یوون با قلم توانمند خود داستانی لذت بخش و شگفت انگیز را برای خواننده به تصویر می کشد.

دست و پاگیرترین حقیقت زندگی این است که ما همیشه در زمان حال هستیم و همین جا، و هیچ وقت در آنجا و آن زمان زندگی نمی کنیم. الان هم در گرمای شدید لندن روی این بالکن ناامن داریم از گرما می پزیم. مادرم لیوانش را پر می کند و من صدای انداختن تکه یخ را در لیوان و آه کشیدنش را می شنوم. ظاهرا اضطراب او از میزان رضایتش بیشتر است. سپس سراغ لیوان بعدی می رود. شاید فکر می کند که من به اندازه کافی بزرگ شده ام تا بتوانم چهار لیوان مشروب را تحمل کنم. شاید هم این طور باشد. هر دو ما داریم مست می شویم.