عنوان و آغازگر کتاب حاضر پرسشی است که نمی تواند پاسخ صریح و آسانی داشته باشد. زیرا جهان بسیار پیچیده تر از آن است که وجود چنین پاسخی امکان پذیر باشد. با این حال کتاب شناسایی کنشگران شاخص و تاثیرگذار را امری ساده تر انگاشته و درصدد برآمده تا نشان دهد هر یک از این کنشگران در شکل دهی امور جاری در جهان چه توانایی هایی دارند و تا چه اندازه از یکدیگر متمایزند.

ایالات متحده آمریکا در میان سایر دولت ها و پس از جنگ جهانی دوم، همواره در وضعیتی نابرابر با سایر کشورها قرار داشته و تا امروز نسبتا توانسته این نابرابری را همچنان حفظ کند، به گونه ای که هنوز هم برای مسائل و گفتمان های سایر کشورها مثل مناقشه اسرائیل و فلسطین، ایران و آمریکای لاتین و مبارزه علیه تروریسم و مذاکرات سازمان های اقتصادی جهانی، حقوق و عدالت شرط و شروط تعیین می کند و کشورهای دیگر نیز این مقولات را همچون غایی ترین مولفه های بقای تمدن بشر، می پذیرند و به آن باور دارند. با وجود این از منظر تاریخی ایالات متحده آمریکا پس آن به قدرت رسیدن بی سابقه اش در سال 1945، قدرتش همواره رو به افول بوده است. به همین جهت واشگنتن ناچار است قدرت را با سایر اعضای «دولت جهانی» متشکل از قدرت های سرمایه داری و صنعتی که اربابان جهانند، و در دوران استعماری جدید نیز با سازمان های بین المللی نظیر صندوق پول یا سازمان تجارت جهانی تقسیم و با همراهی و کمک آن ها شرایط و قوانین تجارت و اقتصاد جهانی را تبیین کند. اینکه ادعا شود اربابان جهان نمایندگان مردم کشورهای خودند امری به دور از ذهن است، زیرا محققان و اندیشمندان برجسته با مدارک و شواهد بیان کرده اند که اکثریت طبقات متوسط بر تصمیمات سیاسی دولت هیچ تاثیری ندارند بلکه این نخبگان اقتصادی هستند که سلطه و تاثیر مستقیم دارند. نمایندگانی که قرار است به طور رسمی از منافع جمعیت کم درآمد دفاع کنند کاملا آن ها را ندید گرفته و در عوض این صاحبان ثروت اند که در راس حرم قرار دارند.

مطالب ذکر شده تا حدودی نشانگر آن بود که کنشگران اصلی حاکمان جهان چه کسانی هستند. فصول مختلف کتاب حاضر به دنبال یافتن پاسخ پرسش هایی نظیر چه کسانی بر جهان حکمرانی می کنند؟ برای پیشبرد اهداف خود چه می کنند؟ آیا می توانند زنده بمانند و شرایط مناسبی برای زندگی داشته باشند؟ و … است.