عاشق آتشفشان رمانی است تاریخی به قلم سوزان سانتاگ که زندگی سر ویلیام همیلتون و همسر جوانش، اما همیلتون و سپس دلباختگی اما به لرد نلسون را روایت می کند. سانتاگ این رمان را در اواخر دهه ی چهارم زندگی اش نوشت که در این عرصه نیز برایش شهرت و محبوبیت به همراه آورد.
۱۶۵,۰۰۰تومان
فقط 1 عدد در انبار موجود است
فقط 1 عدد در انبار موجود است
عاشق آتشفشان رمانی است تاریخی به قلم سوزان سانتاگ که زندگی سر ویلیام همیلتون و همسر جوانش، اما همیلتون و سپس دلباختگی اما به لرد نلسون را روایت می کند. سانتاگ این رمان را در اواخر دهه ی چهارم زندگی اش نوشت که در این عرصه نیز برایش شهرت و محبوبیت به همراه آورد.
عاشق آتشفشان نه فقط روایتی است از این ماجرای عاشقانه که در گیر و دار جمهوری ناپل می گذرد بلکه سانتاگ در بازگویی رویدادهای تاریخی و نیز روایت شیفتگی سر همیلتون به آتشفشان به کار می گیرد طنزی است زنده و جاندار و بسیار ویژه که از مختصات قلم اوست .
اینجا بازار کهنهفروشهاست. ورود مجانی است. ورود برای همه آزاد است. جماعتی شلخته. ناقلاها خوش میگذرانند. چرا داخل میشوی؟ توقع داری چی ببینی؟ من تماشا میکنم. چهارچشمی میپایم که چه اتفاقی در دنیا میافتد. چی باقی میماند. چی را همینطوری به حال خودش ول میکنند. چی دیگر عزیز نیست. چی را باید قربانی کرد. چی بود که کسی فکر کرد برای دیگران جالب است. اما این، اگر قبلاً زیر و رویش را وارسی کرده باشند، چرند است. ولی شاید چیز با ارزشی باقی مانده باشد. نه اصلاً چیز با ارزشی وجود ندارد. اما چیزی هست که من میخواهم. میخواهم نجاتش بدهم. چیزی که با من حرف میزند. با شیفتگیهای من. با من حرف میزند، از آن حرف میزند. آه…
چرا وارد میشوی؟ یعنی این قدر وقت اضافی داری؟ تو تماشا میکنی. پرسه میزنی. گذر زمان را از دست میدهی. فکر میکنی به حد کافی وقت داری. همیشه بیشتر از آن چیزی که فکر میکنی وقت میگیرد. بعد دیرت میشود. از دست خودت کلافه میشوی. میخواهی بمانی. اغوا میشوی. منزجر میشوی. همه چیز به هم ریخته. همه چیز شکسته. بد بستهبندی شده یا اصلاً بستهبندی نشده. برای من از سوداها و خیالهایی میگویند که لازم نیست بدانم. لازم است. آه، نه. به هیچکدام از اینها نیازی ندارم. چیزی را با نگاهم میبلعم. باید چیزی را بردارم، بغل کنم. همانموقع که فروشندهاش مرا زیرچشمی میپاید. من دزد نیستم. بهاحتمال خیلی قوی خریدار هم نیستم.
پس چرا وارد میشوم؟ فقط برای آنکه بازی کنم. بازی قایم باشک. بدانم چی بود و قیمتش چقدر بود، چقدر باید میبود و چقدر باید در آینده باشد. اما شاید قیمت نکنم، چانه نزنم، خرید نکنم. فقط تماشا کنم. فقط ول بگردم. احساس میکنم سبکبالم. ذهنم خالی است.
پس چرا وارد میشوم؟ خیلی جاها مثل اینجاست. دشتها، میدانها، خیابانهای طاقدار، اسلحهخانهها، پارکینگها، اسکلهها. همه جا میتواند باشد، گرچه اتفاقی گذرم به اینجا افتاده. همه جا میتواند باشد. اما من به اینجا میآیم. با بلوز و شلوار جین و کفشهای تنیس: منهتن[1]، بهار 1992. اینجا تجربهای تحقیرآمیز از هستی ناب است. کسی را میبینی که کارتپستالِ هنرپیشهها را میفروشد، کسی دیگر سینی انگشترهای ناواهوها را نشانت میدهد. این یکی جعبهای دارد پر از کاپشنهای خلبانان جنگ جهانی دوم، آن یکی مشتی چاقو. اتومبیلهای آن مرد را ببین، ظرفهای بلور آن زن را، صندلیهای حصیری آن مرد، کلاههای سیلندری آن زن، و مردی هست با سکههای رومی، و آنجا… جواهری، گنجی را میبینی. میتوانست اتفاق بیفتد. میتوانستم ببینمش. شاید بخواهمش. شاید بخرمش تا هدیه بدهم؛ بله، هدیه به کسی دیگر. دستکم میتوانم بفهمم که وجود داشت و اینجا میشد پیدایش کرد.
فروشگاه حضوری آرادبوک در سال 96 راه اندازی شد و پس از سه سال، سایت فروش آنلاین محصولات نیز به خدمات مجموعه اضافه گردید. در طی هفت سال فعالیت و آموختن و کسب تجربه، در ابتدای سال 1403 فروشگاه جدید مجموعه به متراژ 250 متر افتتاح گردید. اشتیاق جهت ایجاد پیوند بین کار و علاقه های شخصی باعث گردید آرادبوک علاوه بر فروش کتاب و نوشت افزار، مجموعه ای از فعالیت های فرهنگی و هنری را نیز در کنار کارشناسان و علاقه مندان این حوزه برگزار نماید. چشم انداز آرادبوک در ایجاد فضایی برای گفت و گو، معاشرت و آموختن خلاصه می شود. فکر می کنیم این امر در تعامل مستقیم با شهروندان، هنرمندان و متخصصان حوزه فرهنگ، هنر، محیط زیست و علوم اجتماعی از طریق برگزاری رویدادهای فرهنگی و هنری، کارگاه های گفت و گو، کارگاه های آموزشی و دیگر فعالیت های مرتبط میسر خواهد شد. ما اینجا هستیم برای آموختن تا اثر کوچکی باشد برای بالا بردن کیفیت زندگی جمعی ما.
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به آراد بوک می باشد.
با ما تماس بگیرید...
پاسخگوی شما هستیم
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.